. . .
دیر گاهیست در دیار خاک،
دیوانه ای در به در،
دلش گرفت،
و گوشه ای نشست،
و عاقلان دچار هیچ خویش،
از کنار او گذشته اند،
ترسان از آنکه دچارش شوند،
و تهی هاشان برود از دست.