. . .
در عجبم ز مدعی،خورده به هر خم بگرفت خود چو به کوی یار شد،نخوتش آدم بگرفت
زاهد و رند و مست را،به باد سخره میکشد میش بدست چون رسد،مستیش عالم بگرفت