. . .
از پنجره بیرون را نگاه می کنم،
آسمان نقاب به رخ کشیده
ستاره ها هیچ خود را نشان نمی دهند
آری،سرد است
به خود آمدم،
تنم لرزید
آسمان دلم روشن نیست؛
دانستم که در دلم نیز خزانی برپاست
که چله ی دل من؛
نه چهل روز،
که چهل سال طول می کشد